بیداری اسلامی، مشکلات، موضعگیری‌ها و چشم اندازها
بصیرت از دیدگاه رهبری، بیداری اسلامی
بیداری اسلامی و حمایت از جنبش 99%
درباره وبلاگ


این وبلاگ بر آن هست تا جنبش بیداری اسلامی در سراسر دنیا را حمایت کند پس با ما همراه باشید.

پيوندها
افزایش تضمینی بازدید - افزایش پیج رنک
چاپار
سنگر دفاع از آرمانها
دانلود رایگان
ردیاب خودرو

تبادل صحبتهای ناگفته
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بصیرت از دیدگاه رهبری، بیداری اسلامی و آدرس ellahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 673
بازدید کل : 57926
تعداد مطالب : 181
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



فال امروز


<-PollName->

<-PollItems->

Check Page Rank of your Web site pages instantly:

This page rank checking tool is powered by Page Rank Checker service

نويسندگان
علی علیکرمی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 8:28 :: نويسنده : علی علیکرمی

صحبت از بیداری اسلامی است. پدیده‌ای که در عرصه اندیشه و عمل، بخش عظیمی از پویش اندیشه اسلامی را به خود اختصاص داده است. این امر باعث شده است بیداری اسلامی از لحاظ عناوین که در صحنه دامن زده، مشکلاتی که ایجاد کرده، چالشهایی که فراروی آن قرار دارد یا دستاوردهایی که بدست آورده است، سؤالهای بسیاری پیرامون آن در دنیای بشری ایجاد شود.

سؤال این است که آیا این بیداری توانسته است انسان را وارد دنیای جدیدی نماید که داده‌های فکری و سیاسی و اقتصادی آن با گذشته فرق می‌نماید و در باب آزادی و عدالت مسائل اساسی او را تبلور ببخشد و در حرکت به سوی توازن، به او اصالت ببخشد؟

آیا بیداری اسلامی توانسته است که به مسأله ظلم بپردازد که در سراسر زمین پراکنده است تا اینکه از نحوه رویایی با آن سخن بگوید، مسأله بندگی را مطرح نماید و نحوه فائق آمدن بر آن را بیان نماید و به مساله جهل و راه حل‌های آن و عقب ماندگی و امکانات خروج از آن بپردازد و اینکه آیا بیداری اسلامی در حد و اندازه چالشهای مطرح شده از سوی اندیشه دیگر و واقعیتهای مخالف می‌باشد یا نه؟ آیا بیداری اسلامی توانسته است به اهداف خود برسد یا نه؟ آیا توانسته است خود را به عنوان جایگزین وضعیت حاکم بر دنیا مطرح نماید یا نه؟

 

بیداری اسلامی، آغاز و شکلگیری

سیمای بیداری اسلامی و ابعاد فکری آن

برای روبرو شدن با این نوع سؤالات، ابتدا باید ماهیت بیداری اسلامی و میزان حضور آن را در عرصه واقعیت درک کنیم تا بتوانیم سیما و ابعاد فکری و نتایج و دستاوردهای آن را تشخیص دهیم. از این رو باید پرسید که ماهیت و میزان حضور بیداری اسلامی چیست؟

وقتی که به دنیای اسلام نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در نوعی رکود به سر می‌برد و اندیشه غرق در مسائل حاشیه‌ای و جزئیات است که بالندگی آن را از بین می‌برد. زیرا توجه آن فقط به میراث است و نه حرکت و پویایی. پرداخت اندیشه به مسائل و مشکلات ذهنی نیز غرق در ذهن گرایی است که حاصل اندیشه‌های جدالی می‌باشد. اندیشه¬هایی که اگر در جایی چشم انداز روشنی برای آن وجود دارد، در جایی دیگر گرفتار ابهام و تاریکی و ظلمت می‌باشد. همین امر باعث شده است که بعضی‌ها اسلام را در چارچوب عبادات و اخلاق عمومی و احکام فردی، آن هم به دور از مسؤولیتهای سیاسی و جهادی مطرح کنند. همین طور بعضی دیگر با اینکه به فراگیری اسلام عقیده دارند، اما پویایی آن را محدود کنند و در انتظار آخر الزمان بنشینند. آن هم به این دلیل که شرایط زمانی اجازه اجرای احکام آن را نمی‌دهند. گروه سوم نیز بر این عقیده هستند که دوره اسلام همه جانبه گذشته است. زیرا دورانهایی که انسان طی کرده است، او را با اوضاع تازه‌ای روبرو کرده است که اسلام درعصر شکلگیری و حرکت گذشته خود با آن روبرو نبوده است. از این رو اسلام باید از نقش خود به نفع اندیشه تازه‌ای دست بردارد که در بردارنده مشکلات تازه انسان هستند. در این صورت به جای اینکه اسلام منبع اعتقادات و قوانین شود، صرفاً به منبعی برای اندیشه‌ها و ارزشهای کلی انسان تبدیل می‌گردد. علاوه بر این، اندیشه اسلامی از غیب گریزان می‌شود. به این ترتیب انسان می‌تواند بین اندیشه اسلامی و اندیشه غربی که به واسطه ضعف و قوتهای موجود، خود را بر عرصه سیاسی تحمیل کرده است، وفاق ایجاد نماید تا این مسأله مطرح شود که اسلام با دستاوردهای تازه اندیشه انسانی و پیشرفتهای علمی همخوانی دارد و برای انسان مسلمان معاصر این مسأله به یک معیار تبدیل می‌شود. این گرایش نشان دهنده عدم اخلاص اینان به اسلام نیست بلکه به خاطر ذهنیت حاصل از شیفتگی در برابر تمدن غرب است و خواستشان این است که اسلام در عرصه تفسیر قرآن و جهت دادن به شریعت، از دستاوردهای جدید استفاده نماید. همزمان با شکلگیری این اندیشه تلفیقی، اندیشه انقلابی دیگری نیز شکل گرفت که هدف آن از بین بردن اندیشه عقب مانده‌ای بود که اسلام را از عرصه زندگی و رویارویی دور کرده بودند. در این رویارویی به خاطر یورش همه جانبه استکبار غربی مبتنی بر کفر و الحاد بر پایه‌های سیاسی اسلام، اسلام از عرصه حکومت و قانونگذاری بیرون شده بود تا اندیشه مسلمین از اسلام دور شده و به سوی ملی¬گرایی و قوم¬گرایی سوق یابد.

به این ترتیب مسلمانان آگاه برای ایجاد یک حرکت اسلامی سیاسی برنامه ریزی کردند که سعی دارد اسلام را به عرصه عام زندگی در جنبه‌های اندیشه و قانونگذاری و جهاد بازگرداند.

این حرکت اسلامی توانست در کشورهای اسلامی، زمینه فعالیتهای سیاسی و فکری را فراهم آورد تا این حرکت به حرکتهای گوناگونی که از نظر ذهنیت و جزئیات تشریعی و نگرش سیاسی تفاوت داشتند، تبدیل شود. ولی همه این‌ها نیز نتوانست جامعه اسلامی تحت سیطره استکبار را به حرکت وادارد تا اینکه بر اساس قواعد فکری و سیاسی اسلامی به آزادی و استقلال دست یابد. زیرا این حرکت‌ها بر اندیشه‌های جدید غربی در عرصه سیاسی متکی بودند. به همین دلیل شاهد بروز انقلابهای قومی و ملی و مارکسیستی در جاهای گوناگون بودیم. اما جنبش اسلامی بیش از اینکه در درگیریهای سیاسی حضور داشته باشد، گرفتار درگیریهای فکری بود. در این بین اگر به بعضی از نقاط قوت نیز دست یافت، رسانه‌های تابع غرب سعی کردند که آن را از صحنه دور کنند و دستگاههای جاسوسی نیز کوشیدند که با دامن زدن به نابسامانی داخلی، اسباب تضعیف آن را فراهم کنند و آن را از تأثیرگذاری بیندازند. در چنین فضای متزلزلی، جنبش اسلامی دچار بعضی مشکلات و ضعف‌هایی مانند انقلاب زدگی و سیاست زدگی گردید و این باعث شد که از سوی دستگاههای حاکم وابسته به غرب و ذهنتیهای غربزده که قائل به جدایی دین از سیاست و جلوی دخالت اسلام در سیاست را می‌گرفتند یا ذهنیتهای عقب افتاده‌ای که اسلام به دائره عبادات محدود دانسته و آن را از عرصه عمومی زندگی دور می‌دانستند، به محاصره در آمد.

 

تولد بیداری اسلامی

اما انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، توانست که در تحقق هدف مرحله‌ای خود به صورتی گسترده با امت اسلامی وارد تعامل شود و حکومت شاهنشاهی را که نماینده استکبار آمریکایی در ایران به شمار می‌رفت و می‌خواست روح اسلامگرایی را به سود روح کفرگرایی که با دوران مجوسی‌گری و زردشتی‌گری پیوند داشت، ساقط نماید. سقوط این دولت به عنوان پایگاه قوی کفر و استکبار، توسط اسلام انقلابی برخاسته از مرجعیت دینی که از جایگاه مسؤولیت به همه زندگی نظر دارد، صدمه قوی بود که توانست زلزله ایجاد نماید و علامت سؤال بزرگی را برای همه دنیا در باره توان انقلاب آفرینی اسلام و انسان سازی و مقابله با چالش آفرینی دیگران و توان رویارویی، تحریک‌گری و تداوم ایجاد نماید. این انقلاب باعث شد که مسلمانان توان انقلاب آفرینی و پاسخگویی به چالش‌ها و چالش آفرینی و دولت سازی به خاطر خودکفایی در قانونگذاری اسلام بر اساس خط اجتهاد را درک کنند. این امر اعتماد مسلمانان به توان رهبری اسلام را زنده کرد و حس سیاسی متبلور در حس اسلامی آغازیدن گرفت. مسلمانان به این فکر افتادند که انقلاب ممکن است نزدیک‌ترین راه برای برپایی دولت اسلامی باشد و در باره فرایند اصلاحات در برابر فرایند تغییر همه جانبه که عنوان انقلاب و شورش در برابر منافع استکباری در کشورهای اسلامی را برگزیده است، به گونه‌ای منفی صحبت کردند. به این ترتیب بیداری اسلامی متولد شد که چشم مسلمانان را از خواب بیدار کرد. از این رو نوری را دیدند که اندیشه و خیزش اسلام را فراگرفته است. همین طور مسلمانان را از غفلتی که بر خرد‌ها و دل‌هایشان سایه افکنده بود دور نماید و آنان را واداشت که به سوی با تمام توان به سوی مواجهه با چالش‌ها بشتابند. توانی که به مصاف خطر‌ها می‌رفت، جراحت‌ها را به جان می‌خرید، درد‌ها را تحمل می‌کرد و با صبر و اخلاص مشکلات جهاد را پذیرا می‌شدند. مسلمانان به فکر ناگواریهای جامعه اسلامی در باب آزادی و عدالت افتادند که تابع برنامه ریزیهای اندیشه غربی غیر اسلامی بود. می‌گفتند که ضرورت دارد بر اساس مفاهیم اسلامی حرکتهای انقلابی صورت گیرد تا اینکه انسان مسلمان، اندیشه و عمل و نظریه و اجرایش یکی شود. طوری نباشد که در عبادت مسلمان و در سیاست کافر باشد و از راه منحرف باشد.

با توجه به این تلاش‌ها، پرده از باورهای فکری و معنوی مسلمانان برداشته شد و مسلمانان نسبت به اندیشه‌هایی که مطرح می‌شد، تبلیغاتی که در جوامعشان جریان داشت، بیم‌ها و هراسهایی که دامن زده می‌شد و طرحهایی که برایشان طراحی می‌شد، هوشیار شدند تا اینکه به صورت آگاهانه‌ای فکر کنند و همه آن‌ها را در چارچوب اندیشه‌های اسلامی و احکام دینی مورد مناقشه قرار دهند و در وابستگی و موقعیت و حرکت و تداوم، از استواری برخوردار شوند. به گونه‌ای که در اندیشه و موضعگیریشان هیچ انحراف و خللی وارد نیاید.

با این روح تازه که به دور از چارچوبهای حزبی تنگ و حرکات سیاسی محدود، اسلام را به جریانی خروشان و موجی پر سر و صدا تبدیل کرد، این دوائر پراکنده در دنیای اسلام توسعه یافتند و آغازیدن گرفتند و پویش حاصل کردند. به گونه‌ای که عموم امت اسلامی حرکت کردند و رهبران خود را مجبور کردند که به صورتی عمیق‌تر و گسترده‌تر به آن‌ها توجه کنند. زیرا نیازهای آن خیلی گسترده از گذشته شده بود. چه بسان مردم توانستند که در موضعگیری و حرکت از رهبران خود نیز پیش‌تر بروند. وضعیت به گونه‌ای شد به جای اینکه مردم به رهبران بپیوندند این رهبران بودند که به مردم ملحق شدند. انقلاب اسلامی ایران خاستگاهی برای حرکت و کارامدی و تأثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم این بیداری روی دنیای اسلام شد. خصوصاً بعد از اینکه انقلاب به دولت تبدیل شد باز هم از خط انقلاب فاصله نگرفت و در چالشهای بین آگاهی و عقب ماندگی به جایگاه مهمی را از آن خود کرد.

 

تعصب مانع بزرگی است

کم کم اندیشه‌های ارتجاعی و عقب ماندگی به سوی مراکز بیداری یورش آورد و استکبار شروع به برنامه ریزی برای به کنترل در آوردن این وضعیت نمود و اندیشه‌های مخالف نیز کوشیدند که در برابر این تحول استثنایی جدید، زمام امور را به دست بگیرند. تحولی که توانسته بود توده‌های مردم را به سوی اسلام بازگشت دهد. البته به خاطر خلأی که در نبود اسلام انقلابی ایحاد شده بود، این اندیشه‌های اسلامی نیز توانستند بعضی‌ها را به دور خود جمع کنند و به سرعت به بسیاری از علامتهای سؤال حاصل از مشکلات انسان معاصر پاسخ دهند.

یکی از نشانه‌های واپسگرایی و عقب ماندگی، اندیشه‌های فرقه گرایی است که به صورت تعصب آمیزی ارائه می‌شوند و مجال گفتگوی منطقی در باره مسائل اختلافی مذاهب در باب عقیده و شریعت را نمی‌دهند. بلکه سعی می‌کنند تا مراکز مذهبی را به صورت متحجرانه‌ای تحریک کنند و به هیچ جدال و مناقشه‌ای مجال ندهند و هر کسی را که بخواهد در باره مسلمات مذهبی سؤالی را مطرح نماید یا به روش قرآنی که انسان را وامی دارد که در طرح قضیه و جدال با دیگران بهترین روش را برگزیند، رفتار نماید، سنگ باران کنند.

در پرتو این شرایط بود که استکبار کوشید از ذهنیت عقب مانده متحجری که به لوازم و ابزارهای گفتگو باور نداشت استفاده برده و پیرامون انقلاب اسلامی دست به ابهام زایی بزند و آن را به مذهب گرایی متهم نماید. اینکه این انقلاب، اسلامی نیست بلکه انقلابی شیعی است که سایر مسلمانان هیچ نقشی در آن و مفاهیم آن و خاستگاههای آن ندارند. زیرا تشیع گرفتار غلوهای بسیاری است که از مبانی اساسی اسلام فاصله گرفته است. استکبار از طریق بعضی از همین دوائر تنگ و محدود مذهبی اسلامی کوشید که به محدود سازی انقلاب اسلامی بپردازد و آن را به جزئیاتی مشغول سازد که روحیه انقلابی را از بین می‌برد و حرکت اسلامگرایان در خط تغییر را مصادره می‌نماید تا اینکه آنان نتوانند به مصاف کسانی بروند که مستکبران کافر آنان را پاسداران اندیشه‌ها و امتیاز‌ها و منافع خود قرار داده‌اند و در برابر این خدمت زمینه پادشاهی و امیری و ریاست بر کشورهای اسلامی را برایشان فراهم ساخته‌اند. هر چند که این امر به ضرر اهداف بزرگ اسلام در زندگی باشد.

 

مشکلات و موانع گفتمان سیاسی و فکری

اما باید توجه داشت که گفتمان سیاسی بیداری اسلامی از حیث جزئیات گوناگونی داشته و در بردارنده اندیشه‌های متعددی بوده است و روش خشونت آمیزی را برای خود برگزیده بود. به گونه‌ای که خشونت به یکی از ویژگیهای خط انقلابی بیداری تبدیل گردید و روش هجومی به امری درونی و بیرونی مبدل شد و وضعیت به گونه‌ای شد که سخن گفتن آرام و منطقی در باره قضایای گوناگون نشان دهنده شکست بود که انقلاب آن را رد می‌کرد.

کسانی که حرکت خیزش جوشان بیداری اسلامی را زیر نظر داشتند، توانستند برای محتوای فکری آنکه از اندیشه اسلامی یکپارچه یا سطح فکری معقولی نشأت نگرفته بود، نقاط ضعف بسیاری را برشمارند. چرا که برنامه ریزی انقلابی برای یکپارچه سازی ایده‌های فکری یا حفاظت از برجستگی خاص سردمداران آن صورت نگرفته بود. همین امر باعث گردید که تصویر بیداری اسلامی در ذهن کسانی که جذب موضعگیریهای انقلاب شده بودند ولی در برابر اندیشه انقلاب دچار تحیر شده بودند، متزلزل گردد. زیرا نمی‌دانستند که این اندیشه از کجا نشأت گرفته است؟ مبنای غیبی دارد و یا حسی و یا هر دو؟ فرایند توزیع چگونه خواهد بود؟ مبنای دیگری که در آن دیگران استثنا به شمار می‌آیند، کدام است؟ غیر از این‌ها سؤالهای دیگری نیز وجود داشت که باعث تحیر عقلی می‌شد.

خشونت نیز مشکل کسانی بود که سیمای انقلابی بیداری اسلامی را دوست داشتند و اصل آن را رد نمی‌کردند. زیرا می‌دیدند که زندگی نیازمند آن است. در چالش‌ها، زبان مدارا در برابر زبان خشونت رنگ می‌باخت. از این رو چاره‌ای غیر از خشونت وجود نداشت. این خشونت بود که مخالفان را تضعیف می‌کرد و آن‌ها را به شکست وامی داشت. از سوی دیگر جنبش اسلامی نیز به این خشونت نیاز داشت تا به دیگران نشان دهد که نباید از قدرت دیگران هراس داشته باشند. چرا که اسلام نیز قدرت مقابله با آن‌ها را دارد. هدف این بود که مردم در فرایند انتخاب خود، با توجه به قدرتی که در دیگران می‌دیدند، از موضعگیریهای اسلامی دور نشوند.

آنان خشونتی را که در طبیعت وجود دارد، از قبل توفان‌ها و خروش امواج و بالا آمدن آب‌ها و زلزله را که هستی بدان‌ها نیاز دارند، رد نمی‌کنند. ولی استفاده از خشونت در همه جا و با همه مردم را به عنوان یک قاعده فراگیر رد می‌کنند. زیرا ممکن است که مدارا در جایی کارایی داشته باشد که خشونت چنین کارایی را نداشته باشد. همین طور بعضی از مردم دلشان جز با کلمات آرام و عاقلانه و اندیشه‌های منطقی و متوازن باز نمی‌شود. آنان در فضایی آرام و منطقی بودن اندیشه پذیرای این حرف‌ها می‌شوند. آنان می‌افزایند که اسلام مدارا را اساس روش و حرکت برگزیده است. مگر در جایی که انسان مجبور به استفاده از خشونت شود. این حقیقت در این حدیث مأثور نیز آمده است: «مدارا بر چیزی قرار نداده شد مگر اینکه بدان وزانت بخشید و از چیزی برداشته نشد مگر اینکه آن را سبک خواست.» و «خداوند مداراگر است و مدارا را دوست دارد و چیزی را که به واسطه مدارا می‌دهد به واسطه خشونت نمی‌دهد.» اینان تأکید می‌دارند که انقلابی بودن به معنای بیان کلمات درشت و اتخاذ روشهای خشن نیست بلکه باید از عناصری استفاده کرد که درتغییر دادن اندیشه‌ها و موضعگیری‌ها سهیم باشند. باید از روشهای حکیمانه‌ای استفاده شود که شرایط عینی زندگی و انسان را مورد بررسی قرار دهد و نتیجه بخش باشد.

 

بیداری اسلامی حاصل اجتهادهای گوناگون است

اما کسانی که از جایگاه رهبری روند بیداری اسلامی را پیگیری می‌کنند، با این منطق به این انتقادات پاسخ می‌دهند: ما نیز موافقیم که فقدان وحدت فکری در گفتمان اسلامی مشکل دشواری برای موافقان و مخالفان اسلام به شمار می‌آید. زیرا باعث می‌شود که موافقان نتوانند در باب وابستگی اعتقادی و التزام فکری، اندیشه اسلامی را به خوبی فرابگیرند و همین طور مخالفان نیز نتوانند این حرکت جدید را فهم کنند و اندیشه‌ها و موضعگیریهای آن را مورد مناقشه قرار دهند. گاهی موضعگیریهایی مورد نقد قرار می‌گیرند که موضعگیریهای حقیقی آن به شمار نمی‌آیند. زیرا تصویرهایی که از این حرکت تبارز یافته است به رهبران آن مربوط می‌شوند.

اسلامگرایان به خوبی این مشکل را درک کرده‌اند ولی به این نکته مهم نیز اشاره می‌دارند که بیداری اسلامی خاستگاه محدود و مشخصی ندارد که حرکت خود را در چارچوب وحدت اندیشه حزبی دارای نشانه‌ها و گرایش‌ها و روشهای بروز دهد. بلکه بیداری اسلامی یک حالت عام اسلامی است که نشان دهنده اجتهاد‌ها و برداشتهای مختلفی می‌باشد که مجتهدان در آن اختلاف نظر دارند. به این ترتیب مقلدان و نیز شعارهایی که مردم به تبع احساسات و اندیشه‌ها و وضعیتشان در عرصه اسلامی گسترده بدان ملتزم می‌شوند نیز دچار گونه گونی می‌شوند.

علاوه بر این باید بیفزاییم که انقلاب حاصل یک اندیشه کلی بود که پس از این با جزئیات سروکار نداشت و با چالشهای حاصل از انقلاب و حوادث گوناگون روبرو نشده بود و به صورت دقیق در باره آن‌ها اندیشه نکرده بود. زیرا داشت برای پیروزی آمادگی می‌گرفت و باید برای رویارویی موضعگیری می‌کرد و توانمندیهای مردم را منفجر می‌نمود و اوضاع سکون و جمود را به حرکت وامی داشت. اگر این ملاحظات را در نظر بگیریم آنگاه در این باره بعضی عذرهای انقلاب را خواهیم پذیرفت. به ویژه اینکه رهبران انقلاب به مانند هر رهبر دیگری، این توان را نداشتند که در انفجارهای انقلابی و زلزله‌های خشونتبار به صورت دقیق حرف‌ها و موضعگیری‌ها را مورد رصد قرار دهند و به کنترل و متحد کردن آن‌ها بپردازند. زیرا فضای پرالتهاب چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد و نمی‌تواند به سهولت بدان دست یابد. چرا که مسأله یکپارچگی نیازمند فرصتهای مناسب است.

اما با گذشت زمان می‌توان برای این معایب نیز راه حلهایی را یافت. وقتی که رهبران فرص کافی بدست آورند، می‌توانند به سؤالهای موافقان و مخالفان پاسخ دهند یا اینکه هرگاه اندیشه‌های گوناگون مشکلاتی را ایجاد کردند، اندیشمندان می‌توانند به پالایش این میراث همت گمارند. زیرا این مسائل نتیجه اختلاف در ماهیت اندیشه انقلاب در موضعگیریهای رهبران نبوده بلکه حاصل اجتهادات گوناگون و تفاوت در ایده‌ها و نگرش‌ها به اوضاع عمومی اسلامی می‌باشد. ما انقلابی را در دنیا نمی‌بینیم مگر اینکه آن‌ها نیز دچاراختلاف در اندیشه و روش هستند که مردم نیز آن را در رفتار‌ها و اندیشه‌های خود نشان می‌دهند. زیرا مسأله تعدد یا وحدت اندیشه نیست بلکه نوع واکنش عقلی و احساسی مردم بعد از فهم از اندیشه می‌باشد که در حال و هوای انقلاب، امکان کنترل آن وجود ندارد. اما باید یک ملاحظه مهم را مد نظر قرار داد که ماهیت اسلام در عرصه فکری و انقلابی تفاوتهای گوناگونی را دارد. از این رو اختلاف یک حالت طبیعی به شمار می‌آید و در شرایط غیر عادی که انقلاب نیز یکی از آن‌ها به شمار می‌آید، این اختلاف طبیعی‌تر به نظر می‌آید. نکته مهم دیگری وجود دارد و باعث کاسته شدن از اختلافات می‌شود این است که اسلام منابع اصیلی به مانند کتاب خدا و سنت پیامبر دارد که در صورت بروز اختلاف می‌توان به آن‌ها مراجعه کرد بر خلاف بسیاری اندیشه‌های دیگر که تابع افراد هستند و این افراد خاستگاههای متنوعی دارند که رسیدن به نتیجه محدود و مشخص را دشوار می‌نماید.

 

ضرورتهای خشونت

بیداری و زبان خشونت

اما خشونت در روش و اندیشه، ممکن است برای آن دسته از کسانی که به روشهای آرام عادت کرده‌اند ناگوار باشد. زیرا آنان تاب تحمل درشتی و تعدی را ندارند. این امر ممکن است روی روند انقلاب تأثیر به جای بگذارد و به خاطر همین خشونت ممکن است بعضی از مردم از انقلاب دور شوند. زیرا خشونت را با برداشتی که از اسلام دارند و آن را دین رحمت می‌شمارند، متناسب نمی‌بینند.

ولی مسأله‌ای که ممکن است به صورت یک اشکال مطرح شود، موضوع جهاد در اسلام است. چه جهاد در دوران پیامبر گرامی اسلام و چه در دورانهای معاصر. کشتار‌ها و درد‌ها و پیامدهای ویرانگر حاصل از جنگ‌ها چیزهایی است که مردم را تکان می‌دهد. شاید مشکل همه این‌ها این باشد که وقتی شرایط منطقی و دشوار در نظر گرفته نشود، مردم متوجه پس زمینه‌ها و ابعاد پنهان مسأله نمی‌شوند و فقط صحنه‌های ناگوار آن را می‌بینند. این‌‌ همان چیزی است که بیداری اسلامی در حرکت انقلابی خود با آن روبرو می‌باشد. چالشهایی که بیداری اسلامی در عرصه‌های گوناگون با آن روبرو می‌باشند بسیار سخت و شدید است. حتی موجودیت و هویت بیداری اسلامی با چالش مواجه می‌باشد. از این رو بیداری اسلامی در وضعیت غیرعادی قرار دارد. وضعیتی که تابع هیچ یک از قوانین و معیارهای شناخته شده نمی‌باشد. بیداری اسلامی با خطراتی از همه جانبه روبرو می‌باشد مانند انسانی که در میدان نبرد از هر سوی توسط دشمن احاطه شده است. در این باره نکته قابل توجهی وجود دارد و آن این است که انقلاب دارای دو هدف اساسی می‌باشد.

هدف اول مقابله با چالشهایی است که به صورتی خشن و توان فرسا، از سوی کافران و مستکبرات ضد انقلاب دامن زده می‌شوند. این امر باعث می‌شود که انقلابیوت تحت تأثیر فشارهای روحی و روانی قرار بگیرند و احساس کنند اسلامی که در برابر عملی خود این همه روی مدارا تأکید دارد، مانعی نمی‌بیند به مانند دیگرانی که دست به خشونت علیه اسلام می‌زنند، از بالا‌ترین درجه خشونت سیاسی و جهادی استفاده کنند.

هدف دوم بسیج انسانی در مسائل مهم سیاسی است. در این مسائل نیاز است که احساسات و عواطف تحریک شوند و هیمنه مستکبران از جان مستضعفان زدوده شود و خوف و هراس از باور امت اسلامی از بین برود و در برابر ستم و ستمگران، حماسه مردم تحریک شود. این امر ایجاب می‌نماید که امت اسلامی در مراحل ابتدایی انقلاب خود، مورد فرهنگ سازی قرار گیرد تا اینکه احساس قدرت نماید و این احساس قدرت به موضعگیری بینجامد و این‌‌ همان چیزی است که در تربیت عاطفه و تقویت احساسات باید برای آن برنامه ریزی کرد.

البته وقتی که انسان از خط تعادل خارج می‌شود، طبیعی است که این روش نیز از دچار بعضی آسیب‌ها و معایبی شود و عواطف نیز در هنگام موضعگیری دچار فروپاشی گردد. ولی مزایای اسلامگرایی سیاسی در توان بسیج کردن آن است که عقل و باور و احساس و حرکت را سرشار از اسباب تنش و قدرت نماید. این مزایا بسیار بیشتر از میزان معایب آن است. بهترین مثال آن نیز شعار «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر شوروی»، «مرگ بر اسرائیل» یا «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» است. امتی که می‌خواهد برای بیداری اسلامی انقلابی برنامه ریزی نماید باید هر زمان این شعار‌ها را تکرار کنند. همین طور باید برای پایمال کردن نمادهای استکبار نیز رفتارعملی صورت دهد، به نحوی که مردم از روی آن‌ها عبور کنند و پا رویشان بگذارند.

بعضی از مردم ممکن است این شعار و اقدامات را افراطی بدانند و معتقد باشند که این کار‌ها رابطه انقلاب و دولتهای بزرگ را دچار خدشه می‌نماید. در حالی که نمی‌توان در هیچ زمینه‌ای از آن‌ها بی‌نیاز بود. زیرا مراکز اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دست آن‌ها قرار دارند و آن‌ها می‌توانند همه دنیا را تحت فشار خود قرار دهند. از این رو نمی‌توان موضع منفی در قبال آن‌ها گرفت یا با آن‌ها قطع رابطه کرد. زیرا با این کار به جای اینکه کشورهای بزرگ در تنگنا و محاصره قرار گیرند، این دولتهای کوچک هستند که در تنگنا قرار می‌گیرند. لذا شعار نه شرقی و نه غربی شعاری غیر واقعی است. زیرا در بیشتر زمینه‌ها ما به آن‌ها نیاز داریم.

 

شعار سیاسی تغییری زبان قرآن است

ولی کسانی که در عرصه‌های سیاسی اسلامی فعالیت دارند پاسخشان این است که انقلاب اسلامی شورش علیه حاکمیت نبود که وضعیت خود را بهبود ببخشد و بعد از آن فضای عمومی هم چنان تابع حرکت سیاسی دولتهای بزرگ باقی بماند بلکه عملی تغییری است. اینکه در راستای وابستگی حقیقی به خط اسلام، انسان از درون خود را تغییر دهد و به عنوان بخشی از‌‌ رها شدن از شرک و بت پرستی، خود را از هیمنه معنوی و فکری مستکبران برهاند. خواست اسلام این است که انسان عقلانیت خود را از شرک به توحید تغییر دهد. آزادی درونی‌‌ همان آزادی اندیشه و احساس و آزادی بیرونی‌‌ همان آزادی حرکت و عمل است. از این رو اسلام حمله همه جانبه‌ای علیه بت‌ها صورت داد تا هیچ نوع بت پرستی حتی به صورت ظاهر نیز باقی نماند. به این ترتیب اسلام توانست علی رغم دشواریهایی که در آغاز دعوت دامنگیرش شد، انسان را به توحید ناب برساند. در آن زمان همه مشرکان در برابر اسلام ایستادند جلوی بسیاری از برنامه‌های آن را گرفتند و موانع بسیاری را در برابرش تراشیدند.

آنچه امروز باید در جامعه اسلامی معاصر مطرح باشد، ایجاد تغییر در ذهنیت مسلمانان در قبال خضوع در برابر هیمنه استکبار کافر است. زیرا با توجه به قدرت مادی مستکبران در برابر مستضعفان، بعضی از مردم این هیمنه را قضا و قدر و غیر قابل تغییر می‌دانند. در حالی که در این باره باید برنامه ریزی کرد و به نقاط ضعف مستکبران در برابر مستضعفان نیز پرداخت. باید شعاری را که با سقوط هیمنه آنان در جان مردم می‌شود، را تکرار کرد. باید این تصور را نیز در مردم ایجاد کرد که مستکبران نیز در معرض نابودی و فروپاشی هستند و با دست زدن به بعضی اقدامات می‌توان این حقیقت را مورد تأکید قرار داد. اگر این شعار اوهام سیاسی و خیالهای فکری باشد، همان واقعیتی که سیلی از شعار‌ها را متوجه آن کرده‌اند همه شعارهای آنان را در هم خواهد ریخت و دور از واقعیت بودن آنان را ثابت خواهد کرد.

اگر چه بعضی از مردم چنین حرفهایی را تکرار می‌کنند و این فکر را دامن می‌زنند که این موضعگیری خود به نوعی تکبر و خودبزرگ بینی تبدیل می‌شود که بعداً قابل از بین بردن نیست. در پاسخ باید گفت که یکی از اهداف اسلام آزاد کردن انسان از درون است. یعنی با تکانی معنوی و روحی او را به منبع قدرت پیوند دهد و قدرت نمایان الهی در هستی را به او نشان دهد. در این صورت از میزان تأثیر خداوندگاران [دروغینی] که بر قدرتهای مادی جاری در عالم حس، سیطره دارند کاسته خواهد شد. این خدایگانان تلاش می‌کنند که پایه‌های قدرت خود را بر روح و روان مردم تثبیت کنند تا هر گونه حرکت و فعالیت مخالف آنان را سست گردانند. این امر نیازمند مقابله قدرتمندانه‌ای است که خوف و ترس از اینان از روح و جان انسان مسلمان زدوده شود تا اینکه هماهنگ با خط اسلامی خود، آزادانه تصمیم بگیرند.‌‌ همان خطی که اراده الهی بر آن قرار گرفته است تا انسان مسلمان در آن حرکت نماید و به رضوان او نائل آید. روش قرآن نیز همین است. قرآن ضعف مستکبران را به نمایش می‌گذارد و عظمت الهی را که بر‌تر از قدرت بندگان او می‌باشد و بر همه چیزی سیطره و هیمنه دارد و از همه بی‌نیاز است و همه به او نیازمندند، مورد تأکید قرار می‌دهد. تأکید قرار بر این است که خداوند با پرهیزگاران و نیکوکاران است: «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ» (اعراف/۱۹۴) و آنان «لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (حج/۷۳). غیر از این‌ها موارد دیگری نیز وجود دارد که از عظمت مطلق الهی سخن می‌گوید. در ادامه از موضعگیریهای عملی قدرت معنوی پیامبران سخن گفته می‌شود که تن دادن به خوف و هراس از مستکبران را نفی می‌کردند. خداوند متعال در باره موضع پیامبر اسلام در شب هجرت چنین می‌فرماید: «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا» (توبه/۴۰).

در جایی دیگر خداوند در باره مؤمنانی سخن می‌گوید که تبلیغات مخالف سعی داشتند اراده روانی آنان را در هم بشکنند و و قدرت مسلط بر وضعیت عمومی را به آنان خاطر نشان کنند: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ* فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ*إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آل عمران/۱۷۳-۱۷۵).

می‌بینیم که قرآن کریم این مسأله در زمینه عملی به عنوان تجربه‌ای زنده و کارامد نیز به تصویر می‌کشد. تجربه زنده‌ای که بر اساس اراده قوی برخاسته از ایمان، رویکرد به سوی خداوند، ثبات در موضعگیری، پرهیز از تزلزل و تن ندادن به ترس‌ها و هراس‌ها، پیامدهای مثبتی را به دست دهد. این امر باعث که پیامبر و مؤمنان از قدرت درونی خود استفاده کنند و به جایگاه پیشرفته‌ای از قدرت در زندگی تبدیل شوند و با این کار از کرامت الهی برخوردار شوند و به رضایت او دست یابند و از الطاف او قدرت بگیرند.

این خط الهام بخش از مؤمنان می‌خواهد که از تجربیات کسانی که سابقه در ایمان داشتند و در عرصه‌های درگیری از حضوری فعال برخوردار بودند، درس بگیرند و با استفاده از این درس، به معنویتی که قدرت عملی را در پی دارد، بیندیشند.

مجله المنطلق، شماره ۵۴، شوال ۱۴۰۹هـ برابر با ژوئن ۱۹۸۹م



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: